حتماً بازی تیلههای رنگی را به خاطر دارید. یا خودمان بازی کردیم. یا اینکه دیگران را دیدهایم که بازی کردهاند. یکی از بازیهایی که با تیلههای رنگی به این صورت بود که یک تیله هدف قرار میگرفت و باید با تیلههای دیگر به آن میزدیم. هر چه بیشتر صاحب این تیلهها میشدیم فکر میکردیم خیلی خوشبختیم و ثروتمند هستیم. اما بازی دیگری که با تیلهها انجام میدادیم و سختتر بود به این صورت بود که تیلهای را بهعنوان هدف قرار میدادیم. اما نباید تیله به آن برخورد میکرد. باید تیله در کنار تیله هدف قرار میگرفت. اگر عقبتر یا جلوتر یا برخورد با تیله هدف داشتیم امتیازی به ما تعلق نمیگرفت.
در این مقاله خانم صفورا جمالی کارشناس ارشد رشته مشاوره از گروه مشاوران بصیرت نوین به ارتباط بین بازی تیلههای رنگی و مرزهای روابط بین فردی میپردازد.
صفورا جمالی
صفورا جمالی
ارتباط بین تیلههای رنگی و ارتباطات بین فردی افراد به این صورت است که اصابت تیله بازیکن، مرز یک فرد میشود و تیله هدف میشود، مرز یک نفر دیگر. اگر از تیله هدف جلوتر بیفتیم یعنی از آن دور شدیم. اگر عقبتر بیفتیم یعنی اینکه روابط صمیمانه ما خدشهدار شده است. به این معنا که در روابط بین فردی هرکسی مرزی دارد.
تعریف مرز کاملاً مشخصی است. کشورها بر مرزهای خود حساسیت دارند و بهراحتی نمیتوانیم وارد مرزهای کشورهای دیگر شویم. در صورت عبور از مرز کشورهای دیگر باید با کسب اجازه وارد مرز کشورهای دیگر شویم.
در روابط بین فردی هم همینگونه است. ما در روابط بین فردی مرزهای مختلفی داریم. بعضی از مرزها را خیلی خوب یاد گرفتیم. خیلی خوب میشناسیم. اما بعضی دیگر از مرزها مشخص نیست و ما از آن ناحیه، آسیب میبینیم.
شبیه بازی تیلههای رنگی است. اگر پرتاب ما به تیله هدف عقبتر یا جلوتر میبود به ما امتیازی تعلق نمیگرفت و میباختیم. در بازی تیله بردوباخت برای ما اهمیت داشت. اما در روابط بین فردی باختن درد دارد.
چه قدر با آدمهای دیگر مرزدارید. چه قدر آدمهای دیگر میتوانند شمارا به هم بریزند. چقدر ارتباط شما با دیگران اهمیت دارد. چقدر وقتیکه از دست نزدیکانتان ناراحت بودید، فردای آن روز نتوانستید با آنها ارتباط برقرار کنید. چقدر مرزهایتان از آدمهای دیگر تداخل پیداکرده است؟ یا چقدر مرزهای شما از اطرافیانتان دور شده است؟
پاسخ به این سؤالات نشان میدهد که شما چقدر مرزدار هستید؟ چقدر دیگران را میشناسید. منظور دیگران هرکسی میتواند باشد. چقدر سوا لاتی را از دیگران پرسیدهاید و چقدر به دیگران اجازه میدهید از شما سؤال بپرسند. چقدر احساسات رفتار و گفتار دیگران برای شما اهمیت دارد؟ چقدر درگیر رفتار و گفتار دیگران میشوید. چقدر دیگران را دوست دارید درگیر رفتار احساس و گفتار شما شوند.
لزوماً خیلی از ناراحتیهای ما به این دلیل است که چرا وقتی من ناراحت بودم او ناراحت نبود. یا وقتی من خوشحال نبودم او خوشحال بود. خیلی اوقات روابط ما مرزبندی ندارد و کشوری که مرزبندی ندارد کشور پر هرجومرجی میشود. اگر بخواهیم یک مرز مشخص را برای شما مثال بزنیم، مرز کشور کانادا است. کانادا کشوری دموکراتیک است و از طرفی اجازه میدهد که از طرف دیگر به کشورهای مختلف اجازه سفر به کانادا را میدهد.
حتی راحتتر از کشورهای دیگر پذیرش مهاجر دارد. از طرفی کشوری بسیار قانونمند است. چقدر مرزهای روابط برای خودتان و برای دیگران تعریفشده است. دیگران چقدر اجازه دارند به شما نزدیک شوند. ما در بعد جسمانی خیلی موضوع مرزها را رعایت میکنیم. به دیگران که نمیشناسیم کمتر اجازه میدهیم به ما نزدیک شوند.
اجازه نمیدهیم ما را لمس کنند به ما دست بزنند. حتی در مرزهای فیزیکی. وسایل و اشیاءمان. حتی اگر نزدیکترین فرد به ما هم نزدیک وسایلمان شود به او میگوییم بهتر بود باز من اجازه میگرفتی!
مشکل ما در مرزهای احساسی ما است. چه قدر مرزهای روانی یا احساسیتان را میشناسید؟ چقدر مرزهایتان را برای خودتان و برای دیگران تعریف کردهاید؟ یا میتوانید تعریف کنید! اگر دائم نیاز به تعریف شدن دارید. اگر دائم در اندیشه دیگران هستید که چطور در مورد شما فکر میکنند. اگر در اولین دیدارها تمام احساسات و رفتارهای درونیتان را برای دیگران تعریف میکنید. اگر مدام در اندیشه دیگران هستید. اگر دوست دارید همیشه دیگران را از خودتان راضی نگهدارید.
اگر نمیتوانید خودتان را درک کنید و اگر اجازه میدهید که دیگران هرگونه که دلشان خواست با شما رفتار کنند. اگر نمیتوانید مواقعی که نیاز به نه گفتن دارید نه بگویید. اگر احساساتتان را از دیگران پنهان میکنید. خشم غم ناراحتی ازاینجهت که میترسید اطرافیانتان را از دست بدید یا آنها را ناراحت کنید. شما مرزهای روانی ناسالمی دارید.
پس از شما خواهش میکنیم که یاد بگیرید، چگونه مرزهای روانی سالمتری برای خود و دیگران به وجود بیاورید!